عشق ومحبت

من راه رفتن را از يك سنگ آموختم
دويدن را از يك كرم خاكي
و پرواز را از يك درخت
بادها از رفتن به من چيزي نگفتند
زيرا آنقدر در حركت بودندكه رفتن را نمي شناختند
پلنگان دويدن را يادم ندادند
زيرا آنقدر دويده بودند كه دويدن را از ياد برده بودند
پرندگان نيز پرواز را به من نياموختند
زيرا چنان در پرواز خود غرق بودند كه آن را به فراموشي سپرده بودند
اما سنگي كه درد سكوت را كشيده بود ، رفتن را مي شناخت
و كرمي كه در اشتياق دويدن سوخته بود ، دويدن را مي فهميد
و درختي كه پاهايش در گل بود ، از پرواز بسيار مي دانست
آنها از حسرت به درد رسيده بودند و از درد به اشتياق و از اشتياق به معرفت
وقتي راه رفتن اموختي ، دويدن بياموز
و دويدن كه اموختي ، پرواز را .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:, | 17:0 | نویسنده : reza takta |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.